فرستنده :
سحر
دوشنبه 92/4/17
حکمت روزه داشتـن بگـذار / باز هم گفته و شنيده شود
صبرت آمــوزد و تسلط نفـس / و ز تو شيطان تو رميده شود ...
---------------------------------------------------------------
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا / مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسيـمي بوزيد / که سراپاي پر از عطر و صفا کرد مرا
فرستنده :
سحر
سه شنبه 92/4/11
برنامه ريزى هاى من روى کاغذ ، شبيه برنامه ى روزانه ى مرحوم دکتر حسابيه
ولى در عمل مثل کريم آقمنگل زندگى ميکنم :|
بچه هاي مردم ميرن المپياد فيزيک و رياضي مدال طلا ميگيرن،بعد من هنوز کله مو ميکنم تو آستين موقع لباس پوشيدن :|
اينم از سرعت اينترنت ما
7 تا تب باز ميکنم انگار پاي منقلم...
بايد هـــي مثل اين سيخ هاي کباب از اول تا آخر بهشون سر بزني ببيني لود شدن يا نه
فرستنده :
سحر
چهارشنبه 92/3/8
زن پاشو محکمتر روي گاز فشار داد ، بايد خودشو سريع ميرسوند...... نه!!!
صداي برخورد ماشين با سپر گلگير روبرويي....
ماشين کاملا نو بود و چند روز بيشتر نبود که اونو تحويل گرفته بودند.
چطوري بايد جريان تصادف و به شوهرش توضيح ميداد.... خدايا!!!
بايد مدارکش رو حاضر ميکرد.
در حالي که از يه پاکت قهوه اي رنگ بزرگ مدارکش رو بيرون ميکشيد
تکه کاغذي از توي اون زمين افتاد که روي اون با خطي کلفت و شتاب زده نوشته شده بود:
.
.
عزيزم در صورت تصادف يادت باشه، که من تو رو دوست دارم نه ماشين رو!
زن اروم گرفت و با لبخندي از ماشين پياده شد.
وقتي پيرهنمون با اتو ميسوزه ، قشنگترين ظرف کريستالمون ميشکنه، ديوارهاي خونه خط خطي ميشه
يادتون باشه هيچکدوم ارزش شکستن دلي رو نداره